۱۴۰۴ آبان ۲۶, دوشنبه

زن‌کشی و ضرورت تحول بنیادین

گزارش‌های منتشرشده از شش ماهه نخست سال ۱۴۰۴ تصویری از جامعه ایران به دست می‌دهند که بیش از هر زمان دیگر در معرض خشونت ساختاری قرار دارد. ۴۵ تا ۶۲ زن در فاصله‌ای کوتاه به قتل رسیده‌اند. در فصل تابستان، آمار قتل‌های ناموسی به میانگین ماهانه ۱۰ مورد یعنی هر سه روز یک زن رسیده است. بیش از ۵۴ درصد این قتل‌ها توسط همسران و بخش بزرگی توسط پدران و برادران انجام شده اند. این مرگ‌ها نه اتفاق‌هایی پراکنده، بلکه لحظه‌هایی‌اند که در آن خشونت مردسالارانه، فقر اقتصادی و اقتدار سیاسی همزمان بر بدن زن فرود می‌آیند. 

از اینرو ضروری است این پدیده را نه به‌عنوان «ناهنجاری اجتماعی»، بلکه به‌مثابه تجلی منطقی رابطه مالکیت، کنترل و سلطه در جامعه سرمایه‌داری پدرسالار تحلیل کرد. در محلات کارگری و حاشیه‌نشین از تهران تا اهواز، از ارومیه تا زاهدان خشونت علیه زنان به بخشی از زیست روزمره بدل شده است. آنچه زمانی رسوایی بود، امروز تبدیل به «امر عادی» شده است. وقتی رسانه های حکومتی و دستگاه قضایی زن‌کشی را «اختلاف خانوادگی» می‌نامد، در واقع زبان رسمی حاکمیت به خشونت مشروعیت می‌بخشد. این زبان نه فقط حقیقت را پنهان می‌کند؛ بلکه خشونت را طبیعی، قابل‌قبول و قابل‌فهم جلوه می‌دهد.

خشونت ساختاری مانند هوای آلوده ای است که دیده نمی‌شود، اما در هر نفس حضور دارد. در دل اقتصاد فروپاشیده،  سقوط قدرت خرید مردم و فقر و بیکاری ساختاری، خشونت نیز گسترش یافته است. مردانی که در محیط کار تحقیر می‌شوند، از کار خود بیگانه اند، دستمزدشان نیازهای اولیه خانواده را تأمین نمی کند و هیچ کنترلی بر زندگی عمومی خود ندارند، به خانه بازمی‌گردند تا آخرین پناهگاه قدرت را حفظ کنند. در چنین شرایطی، خشونت علیه شریک زندگی، علیه زن تنها ابزاری است که به‌تصورشان «اقتدار» را بازمی‌گرداند. برای سرمایه‌داری، خانواده پدر/مرد سالار یک نهاد ضروری است. بازتولید نیروی کار، از کار خانگی تا مراقبت، بر دوش زن قرار دارد و این کار بی‌مزد، سود سرمایه را تضمین می‌کند. بنابراین، زن باید «مطیع، وابسته و کنترل‌پذیر» بماند.

زن‌کشی، این جنایت فجیع لحظه‌ای است که این کنترل، به خشونت عریان تبدیل می‌شود. قانون در ایران ابزار بازتولید سلطه است. از «حق» مرد در طلاق تا تفاوت دیه، از کاهش مجازات قتل ناموسی تا تعریف مرد به‌عنوان «سرپرست»، همه چیز اعلام می‌کند که بدن زن بخشی از اموال مرد است. قاتلان زن، اغلب بدون احساس گناه، بر این باورند که قانون پشت آنان است؛ و واقعیت این است که چنین قانونی، دقیقاً به همین کارکرد تدوین شده است. با تجربه خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی»، زنان و دختران جوان بیش از هر زمان دیگری استقلال اقتصادی، آزادی فردی، آزادی جنسی و حق انتخاب سبک زندگی را مطالبه می‌کنند. این تغییر، بنیان‌های خانواده پدرسالار را به چالش کشیده است. زنانی که می‌خواهند کار کنند، تحصیل کنند، طلاق بگیرند، یا از یک رابطه خشونت‌بار فرار کنند، قربانی می‌شوند؛ نه فقط به‌خاطر «شکستن سنت»، بلکه به‌خاطر تهدید ساختاری نظم موجود. 

نمی‌توان خشونت در خانه را از خشونت حکومت اسلامی جدا کرد. همان حکومتی که با باتوم، تهدید، گلوله و اعدام بر خیابان مسلط می‌شود و در واقع منطق خشونت را به الگوی رفتار اجتماعی تبدیل کرده، تلاش می کند سلسله‌ مراتب، کنترل، اطاعت و سرکوب را در محیط کوچک خانه هم اعمال کند. در ایران و تحت حاکمیت جمهوری اسلامی سلطه قوانین دینی، سنتهای جامعه مردسالار، نگاه کالائی به زن و کودک همسری شرایطی را بوجود آورده اند که بر بستر آن قتل های فجیع انجام می گیرند. مردان خانواده که تحت تأثیر این فرهنگ ارتجاعی و عقب مانده هستند به مثابه حکمرانان خانه اقدام به تجاوز جنسی را ” حق طبیعی ” خود میدانند و همزمان به قتل رساندن زنان را “دفاع از ناموس” خود به حساب میآورند. در هر دو حالت این زن است که قربانی میشود. 

اگر زن کالاست، بنابراین جامعه بورژوائی مرد سالار به خود حق میدهد آنگونه که میخواهد با این کالا رفتار کند. زمانی آگهی تبلیغی برای فروش کالاهای دیگرش را با تصویر زن تزئین کرده و به در و دیوار میآویزد و یا در شبکه های اجتماعی منتشر می کند، زمانی او را به نام کارگر جنسی و زمانی به نام صیغه در بازار پرسود تن فروشی به حراج میگذارد، زمانی او را در چادر و مقنعه میپیچد تا از چشم دیگران محفوظش بدارد، در مدح و ثنای کودک همسری در بوق وکرنا میدمد و اگر لازم شد برایش ” سند ملی حقوق کودک ” و”لایحه منع خشونت علیه زنان” هم سرهم بندی میکند. در برابر این اوضاع، طبقه کارگر در همانحال که باید با میراث فرتوت مردسالاری در درون صفوف خود مبارزه کند، لازم است مبارزه علیه خشونت جنسیتی را امر خود بداند. 

زنان کارگر لازم است در صف مقدم مبارزه سازمانیافته برای برچیدن خشونت علیه زنان قرار گیرند. جنبش کارگری لازم است همبستگی با زنان قربانی خشونت و جلب آنان به مبارزه جمعی را وظیفه خود بداند. زنان با ایجاد تشکل ها و نهادهای مستقل از دولت می‌توانند خشونت خانگی را از حریم خصوصی بیرون بکشند. رهبران، نهادها و تشکل های مستقل کارگری لازم است با موضع گیری در قبال زن کشی و خشونت علیه زنان حساسیت جامعه را برانگیزند. بدون مشارکت فعال طبقه کارگر، هیچ تغییر ساختاری عمیقی ممکن نیست. تداوم این خشونت نه از قدرت، بلکه از ضعف ساختار سیاسی حاکم و وحشت آن از آزادی زنان سرچشمه می‌گیرد. اما این خون‌ها می‌توانند ریشه بدوانند و به نیروی اجتماعی برای تغییر بنیادین بدل شوند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.

27 آذر (18 دسامبر)؛ روز جهانی مهاجران

روز جهانی مهاجران یک رویداد سالانه است که در ۱۸ دسامبر، برگزار می‌شود. این روز توسط یونسکو نامگذاری شده است.   مهاجرت چیست؟ مهاجرت عبارت‌ اس...