۱۴۰۳ اسفند ۲, پنجشنبه

شعری که چهل سال پیش سروده شد و وصف حال الان ایران ماست

شعری که چهل سال پیش سروده شد و وصف حال الان ایران ماست 







روزای روشن خداحافظ
سرزمین من خداحافظ
خداحافظ خداحافظ
روزای خوبت بگو کجا رفت
تو قصه ها رفت یا از اینجا رفت
انگار که اینجا هیچکی زنده نیست
گریه فراوون وقت خنده نیست
گونه ها خیسه دلا پاییزه
بارون قحطی از ابر میریزه
همه با هم قهر همه از هم دور
روزا مثل شب شبا سوت و کور
روزای روشن خداحافظ

همه عزادار سر به گریبون
مردا سر دار زنا تو زندون
نه تو آسمون نه رو زمینیم
انگار که خوابیم کابوس می بینیم
نوبت میگیریم گیج و بی هدف
واسه مردن هم باید رفت تو صف
روزا و شبا اینجور میگذرن
هرجا که میخوان مارو میبرن
روزای روشن خداحافظ
سرزمین من خداحافظ
خداحافظ خداحافظ

آخه تا به کی آروم بشینیم
حسرت بکشیم گریه ببینیم
ای زن تنها مرد آواره
وطن دل توست شده صدپاره
پاشو کاری کن فکر چاره باش
فکر این دل پاره پاره باش
همه عزادار سر به گریبون
                                            مردا سر دار زنا تو زندون

پاشو کاری کن فکر چاره باش باش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

معرفی کتاب: حقوق پناهندگی

 در این روزها که واژه‌ی پناهنده، پناهجو و گاه آواره در سطر تیتر تمامی رسانه‌های دنیا نامی آشنا بر خود گرفته است، معرفی کوتاهی درخصوص کتاب “ح...